یکشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۶

کاشفِ رازِ نگاهِ تو منم



عشق زیباست، عاشقی زیباتر
مستِ چشمانِ سیاهِ تو مرا عاشق کرد
در نگاهت رازی ست، که زبان عاجز از شرح و بیان
در نگاهت جاری، زمزمۀ صبح و نسیم
و سحرگاهِ طلوع، حتما از چشمانت
وام می گیرد، اینهمه نور و طراوت و شکوفایی را
ای نگاهت مهتاب
ای نگاهت خورشید
کاشفِ رازِ نگاهِ تو منم
من هزاران اختر را
نذر چشمانِ تو کردم هر شب
تا مبادا که زمین بی نگاه تو
دیده بر نور فرو بربندد
ای دو چشمت هستی
ای نگاهت بی مِی، باعث سرمستی
مستِ چشمانِ سیاهِ تو نشان داد به من
که سحر از دل شب می آید و نور
گاهی از تارترین نقطه به ما می تابد
ای نگهبانِ عشق، بانیِ زیبایی
موج در موجِ نگاهت شور، همه آزادگی و شیدایی
تا زمان هست و زمین
چشم عالم به دو چشمت روشن

23 سپتامبر 2007