یکشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۶

کاشفِ رازِ نگاهِ تو منم



عشق زیباست، عاشقی زیباتر
مستِ چشمانِ سیاهِ تو مرا عاشق کرد
در نگاهت رازی ست، که زبان عاجز از شرح و بیان
در نگاهت جاری، زمزمۀ صبح و نسیم
و سحرگاهِ طلوع، حتما از چشمانت
وام می گیرد، اینهمه نور و طراوت و شکوفایی را
ای نگاهت مهتاب
ای نگاهت خورشید
کاشفِ رازِ نگاهِ تو منم
من هزاران اختر را
نذر چشمانِ تو کردم هر شب
تا مبادا که زمین بی نگاه تو
دیده بر نور فرو بربندد
ای دو چشمت هستی
ای نگاهت بی مِی، باعث سرمستی
مستِ چشمانِ سیاهِ تو نشان داد به من
که سحر از دل شب می آید و نور
گاهی از تارترین نقطه به ما می تابد
ای نگهبانِ عشق، بانیِ زیبایی
موج در موجِ نگاهت شور، همه آزادگی و شیدایی
تا زمان هست و زمین
چشم عالم به دو چشمت روشن

23 سپتامبر 2007



۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام ساسان خان. چه عجب اینطرفا؟ پس هنوز نفس می کشی. نه ایمیلمو جواب می دی نه افهایی که گذاشتم برات. اما باشه اشکالی نداره همین که بدونم حالت خوبه کافی یه برام.

Sasi گفت...

سلام دختر خوب. امیدوارم که خوب باشی. منکه گفتم بهت که ایمیلمو بستم دیگه . وقتی که ایمیل بسته بشه آیدی مسنجر هم کار نمیکنه . در هر صورت ممنون که اینجا سر زدی. من فقط اینجا رو گاهی آپ می کنم. یه جورایی گرفتارم. مواظب خودت باش و خواهر کوچولوت رو هم ببوس

ناشناس گفت...

سلام ساسان. ببین من یه مشکلی برام پیش اومده که به کمکت نیاز دارم. جون هر کی دوست داری این آیدی منو تو یاهو آد کن. خیلی مهمه. منتظرم

simaasamimi